گفت‌وگو خواندنی با سارق بانک ملی : خوابیدیم تا نماز جمعه تمام شود | طلا‌ها را جدا کردم که خیرات کنم | برای تفریح به ترکیه رفتیم

ترکیه بودیم که بازپرس پرونده با من تماس گرفت و گفت؛ پدر، برادر همسر و برادرانت را بازداشت کردند و شما هم باید به ایران برگردید. اصلا ما خودمان قصد ماندن نداشتیم! لحظه‌ای که در فرودگاه مشغول تهیه بلیت به مقصد تهران بودیم، پلیس اینترپل بالای سرمان ظاهر شد
گفت‌وگو خواندنی با سارق بانک ملی : خوابیدیم تا نماز جمعه تمام شود | طلا‌ها را جدا کردم که خیرات کنم | برای تفریح به ترکیه رفتیم
کد خبر : ۵۰۰۳۱

۱۵ آبان ماه امسال کیفرخواست متهمان پرونده سرقت از صندوق امانات بانک ملی با بیش از ۳۵ متهم صادر شد. بر اساس این کیفرخواست، «آرمین و هاتف»؛ دو متهم ردیف اول و دوم پرونده با اتهام «محاربه و افساد فی الارض» مواجه شده‌اند. در حالی که بر اساس اطلاعیه قرمز اینترپل، حداکثر مجازات ممکن برای متهمان «۱۵ سال» زندان قید شده است.

حالا «اعتماد» در گفت‌وگوی اختصاصی با «آرمین»؛ متهم ردیف اول پرونده، گفت‌وگو کرده است که بخش‌های از آن را در ادامه  می‌خوانید:

‌از خودتان بگویید.

متولد سال ۱۳۶۶، فوق دیپلم ریاضی فیزیک، متاهل و دارای دو فرزند ۵ و ۸ ساله هستم و قبل از سرقت در شغل ساخت و ساز فعالیت داشتم.

‌غیر از سرقت صندوق‌های امانات بانک ملی شعبه دانشگاه، سابقه دیگری هم دارید؟

تا قبل از سال ۱۴۰۰ که از بانک سپه شعبه مرکزی قائمشهر در مازندران سرقت کردم، هیچ سابقه‌ای نداشتم. نه درگیری، نه سرقت، هیچی... بدهی زیاد باعث شد به فکر سرقت از بانک سپه بیفتم.

‌چقدر بدهی داشتید؟ چی شد که به فکر سرقت از بانک سپه افتادید؟

نزدیک ۱۴، ۱۵ میلیارد تومان بدهی داشتم. طلبکار‌ها جلوی خانه می‌آمدند و تهدیدم می‌کردند. هر روز هم به بدهی‌هایم اضافه می‌شد. قفل شده بودم و نمی‌دانستم باید چه کار کنم و چطوری این مبلغ را تهیه کنم. تحت فشار روحی بودم. با این همه فشار روحی، نمی‌توانستم تشخیص دهم که چی درست و چی درست نیست. تا اینکه تیر ماه ۱۴۰۰ وقتی در جمع دوستانم نشسته بودم، آن‌ها به شوخی و خنده به من گفتند؛ اگر می‌خواهی بدهی‌ات را پرداخت کنی، بهتر است بانک بزنی! خلاصه هر کدام‌شان پیشنهاداتی دادند... فکر سرقت از بانک سپه شعبه مرکزی قائمشهر با این صحبت‌ها شروع شد.

‌با ۷۰۰ میلیون تومان چه کردید؟ چگونه دستگیر شدید؟

پولی که نیاز داشتم ۱۴، ۱۵ میلیارد تومان بود، ولی ۷۰۰ میلیون تومان بیشتر داخل خزانه بانک سپه نبود. کل ۷۰۰ میلیون تومان را به فقرا و افراد نیازمند کمک کردیم. بعد از بخشیدن این پول‌ها، یکی از دوستانم که در سرقت همراهم بود ماجرا را برای بیشتر اهالی تعریف کرده و به آن‌ها گفته بود؛ سرقت از بانک سپه کار ما بود و... تا اینکه او را دستگیر کردند و دوستم اسم تمام ما را به ماموران لو داد. حدود دو ماه بازداشت بودم. رد مال را انجام دادم و تمام حساب بانک را پرداخت کردم. بعد از دو ماه با قرار وثیقه آزاد شدم. 

‌برای عملی کردن نقشه سرقت از صندوق امانات بانک تجارت چند نفر بودید؟

من و پسرخاله‌ام.

‌چه ابزاری با خودتان برای سرقت برده بودید؟

سیم‌چین، دیلم و سنگ فرز.

‌فکر نمی‌کردید بانک تجارت نگهبان داشته باشد؟

این بانک نگهبان نداشت و ورودی و خروجی‌اش از یک در بود و در پارکینگش قفل بود. همین موضوع ثابت می‌کرد که کسی داخل بانک نیست و نیازی به تحقیق آنچنانی نداشت. ساختمان بانک تجارت شعبه دروازه دولت؛ یک چهاردیواری بود که جای ورود و خروجش هم کاملا مشخص بود.

‌نگران دوربین‌های مداربسته بیرون یا داخل بانک نبودید؟

پوشش صورت و بدن‌مان کاملا بسته بود و نگران دوربین‌های مداربسته اطراف بانک نبودیم. در مورد دوربین‌های داخل بانک هم نگران نبودیم، چون می‌دانستیم وقتی داخل بانک برویم، سرور‌ها و هارد‌های دوربین‌ها را از کار می‌اندازیم و سرنخی از ما نمی‌ماند.

‌بررسی‌های‌تان در مورد بانک ملی شعبه دانشگاه چگونه بود؟

قبل از عملی کردن نقشه دو بار وارد این بانک شدم. یک‌بار وارد شدم و فقط فضا و اطراف بانک را بررسی کردم، اما، چون ساختمان بانک ملی، شکل هرم بود و به شدت پیچیده، مجبور شدم دو روز بعد مجددا به بانک بروم و از کارمندان و نگهبان آنجا پرس و جو کنم. حدود ۵۰ سوال آماده کرده بودم که فقط از نگهبان بانک ملی بپرسم، اما او با یک جواب تمام سوال‌هایم را پاسخ داد. به نگهبان گفتم؛ دوست عزیز خانه ما خیابان پشتی بانک است. شب‌ها صدای موزیک ما را اذیت می‌کند. نگهبانی که شب‌ها داخل بانک است، نمی‌داند این صدای موزیک از کدام خانه است؟ نگهبان بانک ملی به من پوزخند زد و گفت؛‌ای بابا، چه دل خوشی داری! بانک، نگهبان دارد؟! بانک، سرایدار دارد؟! اینجا هیچ کس شب‌ها نمی‌ماند. شب‌ها بانک را پلمب می‌کنیم و می‌رویم. صحبت‌های نگهبان، جواب بسیاری از سوال‌هایم را داد. 

‌برای سرقت از صندوق امانات بانک ملی چند نفر بودید؟

من، پسرخاله‌ام و دو برادرم. من و پسرخاله‌ام داخل بانک رفتیم و برادرانم مقابل ساختمان بانک ملی در خیابان وصال کشیک می‌دادند تا اگر کسی آمد به ما اطلاع دهند.

‌چند ساعت در بانک ملی بودید و بعد از سرقت کجا رفتید؟

چهارده، پانزده ساعت در بانک ملی بودیم. حدود ساعت ۶ صبح کارمان تمام شده بود. خیابان انقلاب را به خاطر نماز جمعه بسته بودند. تصمیم گرفتیم، بخوابیم. خوابیدیم تا ۲ ظهر؛ نماز جمعه تمام شده بود، ولی مردم در خیابان بودند. از همان دری که وارد شده بودیم، خارج شدیم. حتی موقع خروج از در پارکینگ، یک قفل کتابی به در زدم تا کسی شک نکند و بعد از ما نتواند وارد بانک شود. با موتور از کنار مردم رد شدیم و به خانه پدرم رفتیم، چون می‌دانستم هیچ کس خانه پدرم نیست. آنجا شروع کردیم به باز کردن اموال تا ببینیم چه چیز‌هایی برداشتیم؛ کلی طلا، یورو، دلار و سکه. هیچ چیز عتیقه‌ای داخل اموال نبود. اموال را تقسیم نکردم، چون می‌ترسیدم مثل جریان بانک سپه لو برویم و رد مال گردن ما بیفتد. در جریان سرقت بانک سپه، ما اصلا به آن ۷۰۰ میلیون تومان دست نزدیم و فقط بین خانواده‌های فقیر و آن‌هایی که حتی شام نداشتند بخورند، تقسیم کردیم، اما بعد که ما را دستگیر کردند، ۷۰۰ میلیون تومان از جیب خودمان به عنوان رد مال پرداخت کردیم. برای همین در سال ۱۴۰۰، مردم در بسیاری از سایت‌های خبری مازندران زیر پست‌ها کامنت گذاشته بودند؛ رابین هود....

‌ادامه بدهید؛ اموال سرقتی صندوق امانات بانک ملی را چه کردید؟

اموال سرقتی از بانک ملی زیاد بود. طلا‌ها را از ارز‌ها جدا کردم و داخل فویل گذاشتم؛ هر فویل ۱۲۰ گرم. طلا‌ها را جدا کرده بودم که خیرات کنم. یعنی ببخشم و به کسانی که نیاز دارند، بدهم. مشکل من با ۳۰ میلیارد تومان حل می‌شد؛ ۳۰ میلیارد را کنار گذاشتم. ۲۰ میلیارد تومان هم برای پسرخاله‌ام کنار گذاشتم. به برادرانم ریالی ندادم، ولی برای‌شان کنار گذاشتم. مابقی اموال را هم مخفی کردم که وقتی از ترکیه برگشتم، بین نیازمندان تقسیم کنم؛ و همان موقع ایران را به مقصد ترکیه ترک کردید؟

‌چرا ترکیه؟

برای تفریح. قصد برگشت داشتیم.

‌با توجه به اینکه می‌گویید هیچ سرنخی از خودتان به جا نگذاشته بودید، چه اتفاقی افتاد که دستگیر شدید؟

قبل از اینکه به ترکیه برویم؛ پسرخاله‌ام از ما جدا شد و به شمال رفت. آنجا بخشی از اموال را تقسیم کرد که من نمی‌دانستم. خودم هم با موبایل به یکی از دوستانم که در خیابان عباس‌آباد نمایشگاه ماشین دارد تماس گرفته و گفته بودم؛ دلار‌ها را برایت می‌آورم. همین دو اشتباه باعث شد پلیس رد ما را بزند و کل ماجرای سرقت از بانک ملی با بخشش اموال از سوی پسرخاله‌ام و صحبت‌های من با دوستم تمام شد.

بعد از ۷ ماه به ایران آمدید. بیشتر توضیح می‌دهید.

بعد از ۷ ماه با رضایت خودمان به ایران بازگشتیم. همانجا سازمان حقوق بشر به ما گفت؛ شما نباید به ایران برگردید، اما نمی‌توانستیم. عزیزان‌مان در ایران بازداشت بودند و وجدانم قبولم نمی‌کرد که ترکیه بمانم. خیلی از خبرگزاری‌های خارجی به زندان ترکیه آمدند تا با ما مصاحبه کنند، اما ما قبول نمی‌کردیم. حتی فائزه هاشمی برای ملاقات و مصاحبه با ما به ترکیه آمد با این عنوان که دفترچه خاطرات آقای هاشمی‌رفسنجانی داخل صندوق امانات بوده است. در صورتی که چنین چیزی داخل صندوق امانات بانک ملی شعبه دانشگاه نبود و هیچ کدام از صندوق‌ها متعلق به فرد یا افراد سیاسی نبود. با این حال ما حاضر به گفتگو با این افراد نشدیم و بعد از ۷ ماه به ایران آمدیم. لحظه ورود به ایران دو فرزندم را به یکی از اقوام نزدیک‌مان سپردند. همسرم هم بعد از ۷۲ ساعت بازجویی آزاد شد. من، پسرخاله‌ام و برادرانم تا امروز بلاتکلیف در زندان تهران بزرگ هستیم. ۱۵ آبان کیفرخواست‌مان صادر شد و طبق کیفرخواست، من و پسرخاله‌ام که متهمان ردیف اول و دوم پرونده هستیم با اتهام افساد فی الارض مواجه شدیم. در کیفرخواست آمده؛ سرقت مسلحانه! ما حتی یک چاقو هم همراه‌مان نبود و اگر با ماموران مواجه می‌شدیم، قطعا فرار می‌کردیم.

 

تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان را با نصب اپیلکیشن خبرخوان گردون به سهولت دنبال کنید.
مجله زندگی
ارسال نظر